اسفند که رسید باورم شد تنها چیزی که یک لحظه هم درنگ ندارد و بی خیال از غم و شادیِ من و تو می گذرد...زمان است
اسفند همیشه تلنگریست برای من که نمی دانم چرا هر سال هزار تصمیم میگیرم که آدم دیگری شوم و نمی دانم این آدمِ دیگر باید
چه کند که در اسفند سال بعد سرش را بالا بگیرد و از این عبور شتابزده زمان پریشان نباشد...
شاید زیاد سخت میگیرم
من نه دلی را شکستم و نه لحظه ای از دلم غافل شدم....ولی اسفند...؟
دل به دریا بزن و با خودت روراست باش...و به قلب هایی که شاید...شاید....
امان ازین شاید ها که نمیدانم که چرا درست در اواسط هرسال دلم را میلرزاند و مجبورم می کند سعی کنم سال دیگر...
اسفند دیگر شایدی نباشد و دلم آرام تر باشد از همه اسفند هایی که رفته و هیچ گاه باز نمیگردد.
این اسفند هم دود می شود ...
30 اسفند1391 ساعت:1:10
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.